اشرف مخلوقات ماییم؟ ریلی؟ کم یا زیاد، هر کدوم ما همدیگه رو دوست داریم. اما سبک دوست داشتن‌هامون متفاوته و این تفاوت باعث میشه بارها و بارها قلب هم رو بشیم الان تو همین موقعیت قرار گرفتم. من میدونم چقدر حرفام غم انگیز و بغض آور و ناراحت کننده هست اما قلبم شکست چون حرفای غم انگیز و بغض آور و ناراحت کننده شنیدم. یکی اون گفت و دو تا من و الان، پل‌های شکسته زیادی پشت سرمون داریم. دوست داشتن، برای زندگی کردن کافی نیست
متاسفانه از اشتباهاتم کاملا باخبرم متاسفانه پشیمون نیستم تازه، یاد زمانی افتادم ک میتونستم بابت خیلی چیزایی ک تقصیرم نبود خیلی خجالت زده باشم چقد خوب خودمو کنترل کردم. الان دیگ نمیتونم الان شدم یه ادم عصبانی و غمگین. من این همه نفرت رو چطور تخلیه کنم خدا؟
20 خرداد 99 بهش پیام دادم. یکم حرف زدیم. من شک نداشتم که بد جوابمو میده. بد جواب ندادا کلیم خوشحال شد اما باز رفت ک رفت. مث قدیم. مث اون موقعی که به فاطمه گفت من درستش میکنم. من همه چیزو ب حالت قبل برمیگردونم. خوب شد یدم افتاد این همون نامرد بیمعرفتیه که بود. وگرنه باز به بودنش امید میبستم. باز منتظر بودم بیاد برام از غصه هاش حرف بزنه. باز بیاد بگه با حرفات حالم خوب میشه. باز بگه فدای یه تار موت همه چی.

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خبرگزاری فارسی خرید اینترنتی پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان درمان در منزل فراسو رایانه تگ کن - آرشیو مطالب هر روز بیا